دشت بسیاربزرک بکان» ازتوابع سر حد چهار دانگه» جزء حوزه‏ استحفاظی شهرستان اقلید می‏باشد، درزمان موردنظر، مالکیت آن متعلق به آقای معدل شیرازی» بود، این دشت یکی از ییلاقی‏ترین منطقه ی سرحدچهاردانگه» بو ده وهست، دشت وسیع، سرسبز، خرم، دل‏ انگیز و پر آب منطقه می‏باشد، چشمه سارها وکوههای سر به فلک کشیده ی آن دل هر ترک و تاجیک را می‏فریبد، درسر تا سر آن دشت یک قطعه سنگ وجود ندارد، یک روستای کوچک سی چهل خانواری موسوم به "بکان" درحاشیه ی شرقی آن دشت، درداخل منطقه‏ ای کوهستانی قرار داشت که قنات و چشمه سارهای ازبالای آن روستامی جوشید وروستای مزبور را مشروب می‏ساخت. عده ای بویر نیز جزء سکنه‏ ی آن روستا بودند، مانند کااسداللّه به همر اه 5 پسر خود که معروف ترین آن ها ملاّ محمد ابراهیم بیژنی بود. ازآن جا که روز گار بروفق مراد بویر‏ ها نمی‏گذشت آن ها آمده بودند در خانیمن» - کامفیروز» تادرهمین جابمانند، چون تا حدودی پیش رفت کار حاج شیر علی و برادرانش راشنیده بودند، می‏خواستند درمجاورت آن‏ها باشند، درآن زمان هر کس که نسبت دوری هم با این سه برادر داشتند، راهی کامفیروز» می شدند، تا به آقایان حاج شیر علی، حاج پیر علی و حاج دوست علی بپیوندند .

 چون این قشر اجدادا از همان طایفه ی لرها ی بودند که از نواحی لرستان آمده بودند، همگی پس ازچند پشت، یکی می شدند، این‏ها سه چهار گروه می‏شدند: یک گروه همین کا اسداللّه وپسرانش به نام‏های ملاّ ابراهیم، علی اکبر، عوض، غلام شاه، سیف اللّه وهدایت بیژنی بودند؛ گروه دیگر شامل کا جمشید مؤمنی، کاشیرزاد بهروزی، کاولی گودرزی و خانواده های مشهدی محمد علی سی سختی، کابارانی، علی حسین سی سختی، کا محمد  جعفرنوروزی، کاحسن خان دوستانی و حسین خان دوستانی می شد که در بکان» مسکن گزیدند. عده ای ازآن ها در روستاهای حسین آباد» و ده ‏کهنه» روی املاک حاج شیر علی و برادرانش ساکن شده بودند .

  اما بیژنی ها و عده‏ ای دیگر، که درمحل "بکان " ست داشتند، چهار سال قبل از خرید دشت بکان» (توسط برادران کیانی) آمدند در روستای خانیمن» به قصد این که درآن جا بمانند، ولی سلیمان خان نتوانست، یا نخواست از آن ها حمایتی بنماید، به ناچار کا اسداللّه و پسرانش برحسب همان خویشاوندی نسبی نزد حاج شیر علی مراجعت نموده و خواستار جای برای امرار معاش خودگردیدند، حاج شیر علی به آن ها وعده داد که " می‏روم پهلوی معدل السلطنة، ملک بکان» را برای شما اجاره می‏نمایم، تا بتوانید به آن جا برگردید، مشغول کشت وزرع  وزندگی بشوید ." همین کار را هم انجام داد، ازلطف علی خان» مجوز گرفت که آقایان را به دشت بکان» (که تا کامفیروز» سی کیلومتر فاصله دارد) اسکان دهد .                                           
چنین شد که حاج شیرعلی تعداد چهل - پنجاه خانوار ازحضرات بیژنی و بویر   را به بکان» منتقل نمود، چون فصل سرد زمستان بود، دوسه نفرازآن‏ها در بین راه به واسطه ی بارندگی وسرمای زیاد از بین رفتند، آن‏های که زنده ماندند وارد دشت بکان» شدند، درآن جامسکن گزیدند، در حدود سه چهار سال اول به طور مستأجر، یابه صورت پرداخت عمل و بهره ی مالکانه کارمی کردند، که آن هم با ضمانت حاج شیر علی بود. درسابق که وسایل پیش رفته و ابزارمکانیزاسیون نبود، مقدار کمی از اطراف آن دشت کشت می شد، باقی  دشت بلا استفاده بوده، فقط به صورت مرتع گوسفندان و چراگاه اسب، استر وگاو قرارداشت؛ به همین جهت حاج شیر علی و برادرانش درفصل تابستان اسب‏ها، قاطرها والاغ‏ های خودرا به منطقه ی "بکان" می فرستادند، زیراآن نوع حیوانات درآن فصل درکامفیروز» به واسطه ی گرما وپشه ی زیاد دراذیت بودند .

 دو سه سالی بدین منوال گذشت، تا این که سلیمان خان امینی، که درآن موقع مستأجر خانیمن» بود و ملک بکان» هم مربوط به لطف علی خان معدل السلطنة» می‏شد، دراین میان دخالت نموده وبه نحوی خواست تا پای برادران کیانی را ازدشت بکان» کوتاه نماید. اوضاع چنین پیش آمد که معدل قرارداد سال بعد را به اختیار سلیمان خان گذاشت، یعنی اوباید به امورمربوط به دشت بکان» رسیدگی نماید .

  در این موقع سلیمان خان رابطه ی خوبی با حاج شیرعلی نداشت، ازآن طرف هم حضرات بویر با حاج شیر علی رابطه ی قومی و خونی داشتند؛ سلیمان خان دستور داد تااسب‏ها و دواب حاج شیر علی و برادرانش را در بکان» نگذارند، وقتی که حاج شیر علی این صحبت را شنید، فورا به طرف شیراز» حرکت نموده، خدمت لطف علی خان معدل» رفت. حاج شیر علی به معدل اظهارکرد که حاضر است تمام ملک بکان» را یک جا خریداری نماید، سرانجام بامشارکت دو نفر از خواهرزادگان خود به نام‏های حاج نوراللّه کیانی و حاج عبداللّه امیدوار موفق شد در سال 1326 (ه .ش) سراسراین دشت بزرگ رابه انضمام کوه های اطراف، به مبلغ دویست هزار تومان خریداری نماید .                                                                                      ملک مزبور از ابعاد ثبتی وحدود چهارگانه محدود است به: شرق آن به رودخانه ی سفید، غرب وصل به کوهستان دشتک، جنوب به کوهای لای سواران، لیلمند، گر، تنگ براق و کوهای چاهو» که بالغ بر هیجده هزار هکتار زمین مسطح می‏باشد، ولی ازآب آن چنانی که بتواند تمام این زمین وسیع را مشروب نماید برخوردارنبود، سه چهار چشمه بود، لکن همه فصلی بو ده ودرتمام سال آب نداشت، زراعت آن محدود می‏شد به اطراف روستای بکان، بقیه ی دشت خالی ازسکنه وکشت وزرع بود .

 در این موقع حضرات بویر ساکن درروستای بکان» شامل همان ملاّ محمد ابراهیم وعده ی دیگر، با شنیدن خبر خریدن ملک بکان» و نواحی تابعه ی آن، سخت نگران گردیدند، نا مه ی به آقای حاج شیر علی و برادرانش مکتوب نموده، اعلام داشتند که نباید حاج شیر علی بکان» را می خرید، این ملک درتحت تصرف ما بوده و مابه هیچ وجه حاضر نیستیم ملک را تحویل بدهیم، یا شما را به عنوان مالک بشناسیم و دراین محل راه بدهیم، همین طور هم شد، اهالی که تعداد جمعیت بیش تری در آن جا متمرکز شده بودند، حاضر به پرداخت بهره ی مالکانه به برادران کیانی نشدند، به صراحت شورش و قیام کردند

 حاج شیر علی با م برادرانش  جمعیت زیادی بالغ بر 300 نفر پیاده و سواره آماده نموده و به پاسگاه شکایت برد، مأمورین پاسگاه به همراه جمعیت وحاج شیر علی برای روستای بکان» حرکت نمودند، وقتی که مناطق کوهستانی را طی کردند، به انتظار این که ممکن است حضرات بکانی استقامت نموده واز روستا دفاع کنند، ساعاتی توقف نموده وفورا وارد روستا نشدند .

 لکن وقتی دیدند که خبری نشد، شروع به پیش روی به سوی روستا کردند، همین که جمعیت سواره و پیاده به همراه مأمورین پاسگاه به مدخل روستای بکان» رسیدند، دیدند یکی از برادران ملاّ محمد ابراهیم با عده ی جمعیت متشکل از کوچک و بزرگ، زن و مرد، بادو رأس قوچ به استقبال حاج شیر علی و برادرانش آمده ‏اند. قوچ‏ها را سر بریدند، حاج شیر علی و برادرانش را با کمال احترام وارد روستا نمودند .

          

 ولی خود ملامحمد ابراهیم با چند تن دیگر حاضر نشد تابه استقبال حاج شیر علی و برادرانش بیایند، او رفت دربرج سمت شرقی بکان»  سنگر گرفت تا استقامت نماید، سرانجام مجبور شد روستای بکان» را ترک کند. محمد ابراهیم رفت در شیراز» پهلوی آقای محمد حسین خان قشقایی پسر صولة الدولة» ازاو تقاضا نمود که یکی از دهات زین الدّین» یارحمت آباد» را به او اجاره دهد، محمد حسین خان روستای زین الدّین» واقع در 30 کیلومتری دشت بکان» را به او واگذار کرد، آقای محمد ابراهیم بیژنی به همراه هم پیمانا ن خود از بکان» مهاجرت نموده، به روستای زین الدین» رفتند .

  در این موقع حاج دوست علی به حاج شیر علی اظهار نمود که نباید این کار می‏شد، نباید ملاّ محمد ابراهیم را نگران می‏کردیم، می‏دانم کسی که بتواند این ملک را نگه داری و عمران وآباد نماید، ملاّ محمد ابراهیم بیژنی می‏باشد، این جا منطقه ا ی است که از کامفیروز» هم نا امن تر می‏باشد، فقط این شخص می‏توانست این جارا حفظ و حراست نماید؛ حاج شیر علی از کرده ی خود پشیمان می‏شود، به حاج دوست علی می‏گوید: تو برو به هر طریقی که می‏توانی مشهدی محمد ابراهیم را مجاب کن که دراین جا بماند» حاج دوست علی  می‏آید نزد ملاّابراهیم به هر طریقی صحبت می‏کند که شاید بتواند اورا راضی به ماندن دربکان» نماید، اما موفق نمی‏شود، ملاّمحمدابراهیم می‏گوید: من درجای که ملک شما باشد نمی مانم» رفت به ملک زین الدّین» .

  بعد ازگذشت چند سال، آقایان حاج مهدی کیانی و حاج عبداللّه امیدوار به زین الدین» رفتند، آقای ملاّمحمد ابراهیم و پسرانش به نام های حاج جمشید و ملاّ خورشید را مجاب نموده، آن هارا مجددا به روستای بکان» منتقل کردند، تازمان حاضر خیلی از زمین‏های آن جا به وسیله ی حاج جمشید و ملاّ خورشید به عمران وآبادی رسیده است، آن‏ها حدود 300 هکتار زمین از ورثه ی حاج شیر علی خریداری نمودند، اغلب آن رابه احداث باغات اختصاص داند .

  اکنون مقداری ازملک بکان» در اختیار پسران حاج شیر علی و دو سه نفر از خواهر زادگان حاج شیر علی باقی مانده است، اما بالغ بر1500 هکتار آن در اثر عدم استفاده واحیاء نشدن، جزء منابع طبیعی‏ اعلام گردید که بعدا به طوایف و تیره‏ های ایل قشقایی واگذارشد. آن‏ها در آن جا اسکان شدند .

 

با تشکر از روح الله باقری عزیز بابت جمع اوری این مطالب